آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

دکتر آرمان

آرمان آرزوی زندگیمون

تشکیل پرونده بهداشت

سلام امروز صبح زود من و مامان نرگس و بابا مهدی رفتیم خانه بهداشت محلمون تا پرونده بهداشت برای من باز کنن وقتی رسیدیم خیلی زود بود یه نیم ساعتی نشستیم تا کارکنان خانه بهداشت اومدن منم تو این مدت خوابیده بودم بالاخره کارکنانش اومدن و یه خانوم اومد تا برای من تشکیل پرونده بده بعدشم کلی با من سر و کله زد قد و وزن من را گرفت و به مامان نرگس گفت همه چیز خیلی خوب و نرماله ولی مامان از اینکه من بعد از خوردن شیر کمی بالا می آوردم ناراحت بود ولی خانومه گفت اینا همش طبیعی نگران نباش مامان هم خیالش راحت شد و با بابامهدی اومدیم خونه مامان جون .
5 شهريور 1391

خاطرات قبل ازتولد

سلام میدونم دیر شروع کردیم خاطرات گل پسرمون را بنویسیم خیلی سرمون شلوغ بوده ولی قول میدیم که دیگه به روز باشیم . میخوام از روزی که نرگس جون را بردم بیمارستان براتون بگم اون روز (1٤ تیر ) که برای اولین بار رفتیم درست شب نیمه شعبان بود خیلی دوس داشتم آرمان شب نیمه شعبان به دنیا بیاد همه چیز داشت درست پیش میرفت ساعت 30/7 رسیدیم بیمارستان دل تو دلم نبود تا نرگس پذیرش بشه و بره به طبقه زنان یه ساعتی طول کشید تو این فاصله من کارای پذیرش را انجام دادم و وقتی نرگس داشت از پله ها بالا می رفت برای آخرین بار دیدمش و من از خوشحالی اشک تو چشمام جمع شده بود چون داشتم به آرمان نزدیکتر می شدم خلاصه هر چند دقیقه یکبار احوال مادر و بچه را از طریق مادر خا...
23 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دکتر آرمان می باشد