آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

دکتر آرمان

آرمان آرزوی زندگیمون

خاطرات قبل ازتولد

1391/5/23 18:41
نویسنده : مامان
238 بازدید
اشتراک گذاری

سلام میدونم دیر شروع کردیم خاطرات گل پسرمون را بنویسیم خیلی سرمون شلوغ بوده ولی قول میدیم که دیگه به روز باشیم .

میخوام از روزی که نرگس جون را بردم بیمارستان براتون بگم اون روز (1٤ تیر ) که برای اولین بار رفتیم درست شب نیمه شعبان بود خیلی دوس داشتم آرمان شب نیمه شعبان به دنیا بیاد همه چیز داشت درست پیش میرفت ساعت 30/7 رسیدیم بیمارستان دل تو دلم نبود تا نرگس پذیرش بشه و بره به طبقه زنان یه ساعتی طول کشید تو این فاصله من کارای پذیرش را انجام دادم و وقتی نرگس داشت از پله ها بالا می رفت برای آخرین بار دیدمش و من از خوشحالی اشک تو چشمام جمع شده بود چون داشتم به آرمان نزدیکتر می شدم خلاصه هر چند دقیقه یکبار احوال مادر و بچه را از طریق مادر خانومم - که ان شاء الله خدا خیرش بده خیلی اذیت شده بود - چک می کردم و هر وقت می گفتم دکتر اومده می گفتن تو راهه خلاصه سر شما را درد نیارم این کارمن تا ساعت 12 انجام می شد و تو این فاصله من رفتم به همراه خاله سارا یک سبد گل خیلی قشنگ خریدیم و به خاله سارا گفتم الان بریم بیمارستان دیگه آرمان به دنیا اومده ولی نه همه چی اون جور که من میخواستم پیش نرفت چون خانم دکتر نیومد که نیومد و بیمارستان گفت دکتر گفته عمل را شنبه انجام میده من از شنیدن این حرف و از اینکه تا ساعت 1 بعدازظهر مامان و بچه تو بیمارستان اسیر شده بودن کلی ناراحت شدم و خلاصه کلی با سرپرستار و دفتر رئیس بیمارستان سر بدقولی خانم دکتر دعوامون شد. و بالاخره همگی ساعت 30/13 برگشتیم خونه و منتظر شنبه شدیم .ناراحت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دکتر آرمان می باشد