رانندگی آرمان...
مسافرت ...
صبح جمعه تصمیم گرفتیم بریم زیارت خانم فاطمه صغری خواهر ، خانم حضرت معصومه (ع ). ما پارسال رفته بودیم ولی هنوز آرمان جونی نبود امسال طلبیده شدی و زیارت کردی گلم . شنبه صبحم تصمیم گرفتیم که بریم محلات ...این دومین بار بود که به محلات رفتی عزیزم. با پرهامینا و مامان جونینا رفتیم خیلی خوش گذشت. نهار و تو پارک خوردیم .یه شهر بازی کوچیکم داشت که سرسره بازی هم کردی ... بعد نهار رفتیم گلخانه و دیدن کنیم. بعد دیدن گلخانه رفتیم به شهر کاکتوسها... خلاصه عسلم میخواستیم به غار نخجیرم بریم...
نویسنده :
مامان
12:38
عزیزم عیدت مبارک
هفت سین زندگیم در کنار تو معنا یافت: حضور گرمت کنار سفره هفت سین قوت قلب مونه امیدوارم سالی سرشار از خوبی و خوشی داشته باشی گل پسر و همیشه مثل الان که کنار سفره لبخند روی لب داری بخندی ان شاءالله .... دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمر جاویدان بماند خدارا میدهم سوگند بر عشق هر آن خواهی برایت آن بماند به پایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم ، سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند ...
نویسنده :
مامان
12:35
تقویم آرمان
سالی متفاوت با وجود تو...
نفس مامان و بابا تا شروع سال جدید فقط3 روز مونده . عید 91 همش به فکر عید 92 بودم که تو می خوای بیای پیشمون و بالاخره عید 92 در حال آمدن است و تو در کنارمونی . سال 92 با وجود گل بهشتی چون تو بهتربن عید ماست . سالی است متفاوت با سالهای دیگر خیلی از وجودت خوشحالیم. روزهایت همیشه بهاری و سبز آقا آرمانم.دردونه مامان و بابا . اینم عکس سفره هفت سین سال گذشته که هنوز بدنیا نیومده بودی عزیزم... ...
نویسنده :
مامان
23:33
تلاش برای چهار دست و پا رفتن...
خوشگلم دوهفته است که داری سعی میکنی بتونی چهار دست و پا بری .فعلا که حالتش و در میاری ولی نمی تونی بری جلو زود سینه خیز می شی و جلو می ری . اشاا... زودتر بتونی بری ک برات ثبت کنم.
نویسنده :
مامان
10:38
...........وروجک کجا...............
این پشتی هارا برای این گذاشتیم ک شما نتونی دست بزنی ولی انگاری بی فایدس.... ...
نویسنده :
مامان
22:57
ورود به نهمین ماه زندگیت مبارک...
در روز تولدت من هر روز بیش از پیش به این راز پی می برم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی... تاریخ تولد بهانه ایست تا فراموش نکنیم آمدنت را... گل قشنگم تولدت مبارک ...
نویسنده :
مامان
10:26
کشف نا شناخته های آرمان....
دکتر دوباره یه کشف جدید کردی و در پی تحقیق نور آفتاب بودی... آخر تجسستم طیق معمول در حال گرفتن نور بودی ...
نویسنده :
مامان
14:47