آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

دکتر آرمان

آرمان آرزوی زندگیمون

ولیمه مامان جونی و بابا جونی ...

شب سشنبه بابا جونی ولیمه میداد تو تالار رضا ،من زورتر با دایی حسین رفتم تالار تا قبل اینکه مهمونها بیان اونجا باشم . بابا مهدی ام تو رو برد خونه عزیز جون ، یه دل سیر خوابیدی و بعد بیدار شدی و عمو احمد موهاتو درس کرد و بابایی ام لباساتو پوشوند اومدید تالار وااااااااااااااااااااااااااای که چه عسلی شده بودی تا دیدمت یه مااااااااچ آب دار ازت کردم.       مامان جون هم یه عالمه سوغات اورده بود از اسباب بازی گرفته تا لباس برای تو و پرهام جون .    این دسته گل و از طرف تو گلکم تقدیم کردیم به مامان جون و بابا جونی ...
12 ارديبهشت 1392

روزت مبارک همسر خوبم...

همسر مهربونم روزت مبارک  تو برای من بهترین همسر و همسفر زندگی هستی و بهترین مادر برای آرمان دوستت داریم همسرم عزیزم ،   روز زن   فرصتی برای ابراز عشق من به توست و من با همه توانم صمیمانه تو را میبوسم و دوستت میدارم . . . ...
11 ارديبهشت 1392

بدرقه مامان جون و باباجون ...

 شب سشنبه ساعت 8.30رفتیم بدرقه مامان جون و بابا جون تا به امید خدا و بسلامتی برن زیارت خانه خدا تو ی وروجکم سوار اتوبوس شدی نشستی رو  صندلی مامان جونی ،   ،ماهم از اون شب تا مامانی جونینا برگردن اونجا موندیم تا خاله سارا و دایی حسین تنها نباشن... بخاطر همین نشد وبلاگتو آپ کنم امروز به خاطر سر زدن به خونمون اومدیم منم از فرصت استفاده کردم و اتفاقای جدید و ثبت کردم . اشاا...یکشنبه برمیگردن ویعنی 8.2.92 واااااااااااااااااااای ک چقد دلم براشون تنگ ...
4 ارديبهشت 1392

راه رفتن ...

عزیزم یاد گرفتی از مبل و پشتی بچسبی و راه بری الهی فدای ناز قدماااااااااات   ...
4 ارديبهشت 1392

نشستن به صورت مستقل...

الههههههههههههههههی قربون اون شیرین نشستنت گلم که دیگه میتونی بدون کمک یا تکیه دادن به پشتی بشینی ماااااااااااچ     ازبس که ای شونه تو دوس داری همش پیشت گمش کردی دوباره برات خریدیم ،فرداش شونه ات پیداشد... ...
4 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دکتر آرمان می باشد