آرمان عاشق kimdi...
عزیزکم بابایی رفته بود شیرینی بخره توهم خودت رفتی زودیدونه از این تخم مرغ شانسیا بر داشتی تا بیای خونه بغلت نگهداشته بودی تازشم ازبس که دوسش داری عمو احمدم یکی از این تخم مرغا برات گرفته بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
عزیزکم بابایی رفته بود شیرینی بخره توهم خودت رفتی زودیدونه از این تخم مرغ شانسیا بر داشتی تا بیای خونه بغلت نگهداشته بودی تازشم ازبس که دوسش داری عمو احمدم یکی از این تخم مرغا برات گرفته بود.