آرمان منم بستنی خورد...
خاله سارا داشت بستنی می خورد و توی جیگر طلا همش دنبال سارا می رفتی تا بستنی بخوری که از آخرم سارا دلش نیومد و بهت بستنی داد آخه من میگفتم هم زود هم خیلی یخ اذیت می شی ولی تو انگار که خیلی بهت مزه داده بود تا آخر بستنی هم با سارا شریک شده بودی و همش بهش می خندیدی
الههههههههههههههههههی ،با این خوشمزه بسننی خوردنت ماااااااااااچ
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی